پرش به محتوا
  • استانبول
  • دوشنبه تا شنبه از ساعت 10تا 18
  • خانه
  • اخبار
    • دانشگاه‌های مورد تأیید وزارت بهداشت ایران
      • دانشگاه‌های مورد تأیید وزارت بهداشت ایران در ترکیه
      • دانشگاه‌های مورد تأیید وزارت بهداشت ایران در ایتالیا
      • دانشگاه‌های مورد تأیید وزارت بهداشت ایران در چین
      • دانشگاه‌های مورد تأیید وزارت بهداشت ایران در روسیه
    • ناگفته های مهاجرت تحصیلی
      • ناگفته های مهاجرت تحصیلی به ترکیه
      • ناگفته های مهاجرت تحصیلی به روسیه
      • ناگفته های مهاجرت تحصیلی به ایتالیا
      • ناگفته های مهاجرت تحصیلی به چین
  • اقامت
    • اقامت ترکیه
    • اقامت روسیه
    • اقامت چین
    • اقامت ایتالیا
  • خدمات
    • ثبت نام دانشگاه
      • ثبت‌نام دانشگاه‌های چین
      • ثبت‌نام دانشگاه‌های ایتالیا
      • ثبت‌نام دانشگاه‌های روسیه
      • ثبت‌نام دانشگاه‌های ترکیه
    • کارهای مربوط به اقامت
    • ترانسفر
  • دانشگاهها
    • دانشگاه KENT
    • دانشگاه آیدین در مقطع مستر
    • دانشگاه Medipol در Ankara
    • دانشگاه Fenerbahce
    • دانشگاه ATLAS
  • درباره ما
    • درباره ما
    • تماس با ما
  • بلاگ
    • بلاگ
cropped-R1.jpeg
00905058546109

بلاگ یک هفته بدون قند

یک هفته بدون قند – تجربه‌ای واقعی برای زندگی سالم‌تر

مقدمه: راستش مدتی بود احساس خستگیِ بی‌دلیل، بی‌حوصلگی و نوسانات خلقی داشتم. از اون طرف هم هر روز یه چیزی شیرین می‌خوردم؛ از قهوه با شکر گرفته تا دسرهای مختلف و شکلاتای ریز و درشت. یه روز که داشتم تو آینه به خودم نگاه می‌کردم، گفتم: “آریو، وقتشه یه تکونی به خودت بدی.” این شد که تصمیم گرفتم یه هفته کامل، بدون هیچ‌گونه قند یا شکر زندگی کنم. نه فقط شکر سفید و شکلات، حتی عسل، خرما، میوه‌های خیلی شیرین و هر چی که قند داره. هدفم این بود که ببینم بدنم، ذهنم، و حتی روحم، چه واکنشی نشون می‌دن وقتی از این ماده معتادکننده دور می‌شن.

روز اول – شروع شیرینِ بدون شیرینی صبح که بیدار شدم، اولین چیزی که رفتم سمتش، طبق عادت، قهوه بود. ولی این بار بدون شکر. تلخ بود؟ آره. قابل تحمل؟ نسبی. تا قبل از ظهر، بدنم هنوز عادت داشت دنبال یه خوراکی شیرین بگرده. هر وقت رد می‌شدم از کنار یخچال، صدای دسرهای داخلش رو می‌شنیدم که صدام می‌زدن! ولی یه چیزی تو ذهنم قوی‌تر از وسوسه بود: کنجکاوی. می‌خواستم ببینم چی میشه. ظهر یه سالاد مفصل با مرغ گریل‌شده خوردم. عصر یه کم سردرد گرفتم که احتمالاً به خاطر قطع قند بود. خلق‌و‌خو؟ یه کم بداخلاق شدم. یه جوری که انگار یه چیزی ازم گرفتن. ولی شب، حس سبکی داشتم. حس کردم معده‌م داره نفس راحت می‌کشه. یه جور آرامش فیزیکی که با خودم گفتم: شاید این مسیر، سخت باشه، ولی ارزششو داره.

روز دوم – مبارزه با وسوسه‌ها صبح که چشم باز کردم، هنوز مزه تلخ قهوه دیروز زیر زبونم بود. این بار اما با آمادگی بیشتری سراغش رفتم. بدنم هنوز دنبال شیرینی می‌گشت، مخصوصاً بعد از ناهار که همیشه یه چیز شیرین طلب می‌کردم. جسمی، احساس سنگینی نداشتم ولی یه کم خستگی و کلافگی همراهم بود. ذهنم هی می‌پرسید: “واقعاً چرا داری این کارو می‌کنی؟ یه تیکه شکلات که چیزی نیست.” جوابم فقط یه جمله بود: “برای خودم. برای تجربه‌ای که بعدها می‌خوام ازش حرف بزنم.” شب کمی زودتر خوابم برد. انگار بدنم داشت با شرایط جدید سازگار می‌شد.

روز سوم – اولین جرقه‌های تغییر امروز صبح با انرژی بیشتری بیدار شدم. برخلاف انتظار، قهوه بدون شکر دیگه اون‌قدر هم تلخ نبود. انگار کم‌کم داشتم به طعم واقعی چیزها عادت می‌کردم. ذهناً متمرکزتر بودم. تونستم دو ساعت کامل بدون حواس‌پرتی مطالعه کنم، چیزی که مدت‌ها بود تجربه نکرده بودم. از لحاظ فیزیکی هم حس می‌کردم بدنم سبک‌تر شده. شب یه چالش پیش اومد: مهمونی دوستانه. دسر و کیک و نوشابه فراوون. ولی تونستم مقاومت کنم. اون حسِ پیروزی، لذتش از شیرینی بیشتر بود.

روز چهارم – بحران عاطفی تا ظهر همه‌چی خوب پیش می‌رفت. اما بعدازظهر به شدت دلم می‌خواست یه چیز شیرین بخورم. نه از روی گرسنگی، بیشتر به خاطر یه جور خالی بودن احساسی. فهمیدم چقدر وقتا از شیرینی به عنوان پناهگاه احساسی استفاده می‌کردم. یه لیوان چای سبز خوردم و رفتم پیاده‌روی. برگشتم با یه ذهن آرومتر. ولی حس دلتنگی برای طعم شیرینی هنوز ته دلم بود. بدنم، با اینکه گرسنه نبود، ولی هنوز تو فازِ “یه چیزی کم دارم” بود.

روز پنجم – اوج تمرکز و سبکی امروز مثل یه بیداری ذهنی بود. تمرکزم توی کارام بالا رفته بود. انگار مغزم دیگه منتظر یه دوز قند نبود که کارشو شروع کنه. سیستم گوارشم هم آروم شده بود. حتی پوست صورتم یه کم شفاف‌تر شده بود. شاید تخیله، ولی خودمو تو آینه قوی‌تر می‌دیدم. شب که رسید، فکر کردم به این‌که شاید این سبک زندگی رو بیشتر از یه هفته ادامه بدم. البته هنوز دو روز مونده.

روز ششم – یادآوری وسوسه‌ها و قدرت نه گفتن صبح رفتم خرید. فروشگاه پر بود از شکلات، آبمیوه، شیرینی. قبلاً ناخودآگاه یه بسته برمی‌داشتم. امروز فقط نگاشون کردم. روحم یه جور حس غرور داشت. اینکه تونستم خودمو کنترل کنم، خودش یه برد بزرگه. البته وسوسه هنوز هست، ولی اون شدت اولش رو نداره. بدنم سبک و فعال بود. خوابم هم عمیق‌تر شده. فهمیدم چقدر کیفیت خوابم تحت تأثیر قند بوده.

روز هفتم – روزِ مقایسه امروز تصمیم گرفتم مقایسه کنم بین روز اول و الان. صبح از خودم تست تمرکز گرفتم: یه متن خوندم و خلاصه‌شو نوشتم. سریع‌تر و دقیق‌تر بودم. بعد رفتم پیاده‌روی، و به راحتی یه ساعت راه رفتم بدون خستگی. قبلاً نفس‌نفس می‌زدم. از لحاظ روحی؟ آروم‌ترم. از لحاظ جسمی؟ سبک‌تر. از لحاظ روانی؟ مستقل‌تر از خوراکی‌ها. نمودار ذهنی‌ای که کشیدم، نشون می‌داد روز اول پر از وسوسه، خستگی، و تنش بود. ولی روز آخر، پر از تعادل، انرژی، و تسلط.

جمع‌بندی: یه هفته بدون قند فقط یه رژیم نیست، یه تمرین ذهنیه. تمرین کنترل، تمرین شناخت بدن، تمرین نه گفتن به چیزی که فکر می‌کردم لازمه، ولی نبود. الان نمی‌گم تا آخر عمر دیگه قند نمی‌خورم، ولی مطمئنم از این به بعد، هر چی می‌خورم با آگاهی بیشتره.
اگر تو هم حس می‌کنی یه چیزی داره انرژیتو می‌دزده، شاید وقتشه امتحان کنی. یک هفته بدون قند، فقط یک هفته نیست؛ یه شروع جدیده.

A Week Without Sugar – A Real Experience for a Healthier Life

Introduction: Honestly, for a while, I had been feeling unexplained fatigue, lack of motivation, and mood swings. On the other hand, I ate something sweet every day – from coffee with sugar to various desserts and chocolates, both big and small. One day, as I looked at myself in the mirror, I thought, “Aryo, it’s time to make a change.” So, I decided to spend a whole week without any sugar. Not just white sugar and chocolate, but even honey, dates, very sweet fruits, and anything that contains sugar. My goal was to see how my body, mind, and even my spirit would react when they are cut off from this addictive substance.

Day 1 – A Sweet Start Without Sweets When I woke up, the first thing I reached for, as usual, was coffee. But this time, without sugar. Was it bitter? Yes. Bearable? Kind of. By noon, my body was still used to searching for something sweet. Every time I passed by the fridge, I could almost hear the desserts inside calling me! But something stronger than the temptation was in my mind: curiosity. I wanted to see what would happen. At noon, I had a big salad with grilled chicken. In the afternoon, I got a slight headache, probably from cutting out sugar. My mood? A little grumpy, as if something was taken from me. But at night, I felt light. I felt like my stomach was finally at ease. A kind of physical peace that made me think: maybe this path is tough, but it’s worth it.

Day 2 – Fighting Temptations When I opened my eyes this morning, the bitter taste of yesterday’s coffee was still on my tongue. However, this time, I approached it with more readiness. My body was still craving sweetness, especially after lunch when I usually wanted something sweet. Physically, I didn’t feel heavy, but I did have some fatigue and restlessness. My mind kept asking, “Why are you really doing this? A piece of chocolate won’t hurt.” My only response was one sentence: “For myself. For the experience I want to talk about later.” That night, I fell asleep a little earlier. It seemed like my body was adjusting to the new situation.

Day 3 – The First Sparks of Change This morning, I woke up with more energy. Contrary to what I expected, coffee without sugar wasn’t as bitter anymore. It seemed like I was slowly getting used to the real taste of things. Mentally, I was more focused. I was able to study for two full hours without distractions, something I hadn’t experienced in a while. Physically, I felt lighter. At night, I faced a challenge: a friendly gathering with plenty of desserts, cakes, and soda. But I managed to resist. The feeling of victory was sweeter than any dessert.

Day 4 – Emotional Crisis Everything was going well until noon. But in the afternoon, I desperately wanted something sweet. Not out of hunger, but because of an emotional emptiness. I realized how often I used sweets as an emotional refuge. I drank a cup of green tea and went for a walk. When I returned, my mind was calmer. But the longing for sweetness was still in my heart. My body, though not hungry, was still in “something’s missing” mode.

Day 5 – Peak Focus and Lightness Today felt like a mental awakening. My focus on tasks was higher. It seemed like my brain no longer needed a sugar fix to get started. My digestive system had calmed down as well. Even my skin seemed a little clearer. Maybe just imagination, but I felt stronger when I looked at myself in the mirror. When the night came, I thought about continuing this lifestyle for more than just a week. Of course, there were still two days left.

Day 6 – A Reminder of Temptations and the Power of Saying No In the morning, I went shopping. The store was filled with chocolates, juices, and sweets. Before, I would automatically pick up a package. Today, I just looked at them. My spirit had a sense of pride. The fact that I was able to control myself felt like a big win. Of course, the temptation was still there, but it wasn’t as strong as before. My body felt light and active. My sleep had also deepened.I realized how much the quality of my sleep was affected by sugar.

Day 7 – Comparison Day Today, I decided to compare the first day to now. In the morning, I tested my focus: I read a text and wrote a summary. I was faster and more accurate. Then I went for a walk, and easily walked for an hour without getting tired. I used to be out of breath. Mentally? I was calmer. Physically? Lighter. Psychologically? More independent from food. The mental chart I drew showed that the first day was full of temptations, fatigue, and tension. But the last day was full of balance, energy, and control.

Conclusion: A week without sugar is not just a diet; it’s a mental exercise. It’s a practice of control, a practice of getting to know your body, a practice of saying no to something I thought I needed, but didn’t. I’m not saying I’ll never eat sugar again for the rest of my life, but I’m sure from now on, whatever I eat will be with more awareness. If you also feel like something is draining your energy, maybe it’s time to try. A week without sugar is not just a week; it’s a new beginning.

خدمات تحصیلی دانشگاههای ترکیه

خدمات ثبت نام، تغییر رشته، تغییر دانشگاه

  • خانه
  • درباره ما
  • خدمات
  • تماس با ما
  • پرسش‌های متداول

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به گروه تحصیلی استانبول می باشد

Whatsapp